مثل اين که تو اين جمع من از همه راحت ترم

علي اکبر کرماني نژاد
alekermane@yahoo.com

مثل اینکه تو این جمع من از همه راحت ترم
خسته بود . پشت ناسورش می سوخت . برای لجظه ای ایستاد . گردنش را خم کرد و روی زخم را لیسید . ضربه ی تازیانه لذت چشیدن ذره ای از آن مایع گس وشور مزه را از جان بی رمقش گرفت . دندان هایش را بر روی هم سایید ، جفتکی پراند . پاهای خسته اش بدون آنکه به جایی بخورند ، فضا را شکافت و دست هایش به زیر شکست و با تمام وزن بر روی زمپن افتاد . سنگ عصاری از حرکت باز ماند و خر برای لحظه ای ، آرامش ماندن را حس کرد . پوز خندی زد و گفت « می مونم . مگه چی میشه ، هون ؟اینم چند ضربه ی شلاق ! »
ماند و ضربات جان سوز را تحمل کرد و دم نزد . ماند و چشمان پر از اشکش را به سنگ سنگین و گردآسیا دوخت وبدو ن آنکه لب هایش به هم بخورند ، از سنگ پرسید « چرا ؟ »
سنگ بدون توجه به چرای او و ناله ی دانه ها که زیر تنه اش له شده بودند ، آهسته و بی درد گفت « چرا من ؟ فکر نمی کنین من از همه اسیر ترم ؟ فکر نمی کنین صدای بارون ، وز وز باد ، هم آغوشی خاک و آ فتاب و خیلی چیزای دیگه ، رو، من داشتم و الان دیگه حتی اسمشونم به یادم نمیاد ؟» قطره ای روعن از زیر سنگ نشت کرد و بر وی زمین چکید
سنگ زیرین در حالی که از زور فشار نفسش بریده بود گفت « شما دیگه چرا بابا ؟ باز شما که یه حرکتی دارین برکتی دارین . برا یه آنم که شده از زیر بار در میاین . بیرون می رین ورنگ آفتابو می بینین ، من چی بگم ؟ »
مرد عصار شلاق را بر زمین انداخت . عرق پیشانی اش را پاک کرد وگفت « عدل تو شکر، آخه واسه چی ایطو بازیم میدی ؟ حالا چی جواب بدم ؟ »
خر پاهای عقبش را از زیر فشار لاشه اش بیرون کشید و راحت روی زمین لمید و خندید . شاید با خودش گفته بود « مثه اینکه تو این جمع من از همه راحت ترم !! »
علی اکبر کرمانی نژاد 1382 .
 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

30525< 2


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي